همانطور که دیوید اشاره کرد، موتورهای الکتریکی در دهه 1890 به طور گسترده در دسترس قرار گرفتند. اما داشتن یک فناوری کافی نیست. شما همچنین باید بفهمید که با آن چه کار کنید.
برای استفاده کامل از برق رسانی، تولیدکنندگان مجبور بودند در طراحی کارخانه ها تجدید نظر کنند. کارخانههای پیشالکتریک ساختمانهای چند طبقه با فضاهای کاری تنگ بودند، زیرا لازم بود از یک موتور بخار در زیرزمین استفاده شود که ماشینها را از طریق سیستمی از شفت، چرخ دنده و قرقره هدایت میکرد.
فهمیدن اینکه هر ماشینی که توسط موتور خودش رانده میشد، کارخانجات گسترده یک طبقه با راهروهای وسیعی را که امکان جابهجایی آسان مواد را امکانپذیر میکرد، امکانپذیر میکرد، نه به ذکر خطوط مونتاژ. در نتیجه، بهرهوری بزرگ حاصل از برقرسانی تا پس از جنگ جهانی اول محقق نشد.
مطمئناً همانطور که دیوید در واقع پیشبینی کرد، بازده اقتصادی فناوری اطلاعات سرانجام در دهه 1990 آغاز شد، زیرا کابینههای بایگانی و منشیهایی که دیکته میکردند سرانجام جای خود را به مزارع اتاقک دادند. (چی؟ فکر می کنید پیشرفت تکنولوژی همیشه پر زرق و برق است؟) تاخیر در این بازده اقتصادی حتی از نظر طولی شبیه به عقب افتادن بازده ناشی از برق رسانی بود.
اما این تاریخ هنوز چند معما را ارائه می دهد. یکی این است که چرا اولین رونق بهرهوری از فناوری اطلاعات (اگر شور و شوق در مورد رباتهای گفتگو موجه باشد، ممکن است یکی دیگر در راه باشد) بسیار کوتاه مدت بود. اساساً فقط حدود یک دهه دوام آورد.
و حتی تا زمانی که این دوره ادامه داشت، رشد بهره وری در طول رونق فناوری اطلاعات بیشتر از دوران رونق طولانی مدت پس از جنگ جهانی دوم نبود، که از این جهت قابل توجه بود که به نظر نمی رسید توسط هیچ فناوری کاملاً جدیدی هدایت شود. (به همین دلیل در نمودار بالا با علامت سوال مشخص شده است.)
در سال 1969، پیتر دراکر، مشاور مشهور مدیریت، «عصر ناپیوستگی» را منتشر کرد، کتابی که به درستی تغییرات عمده در ساختار اقتصاد را پیشبینی میکرد، اما عنوان کتاب به درستی، فکر میکنم، نشان میدهد که دوره قبلی رشد اقتصادی فوقالعاده در واقع یک عصر تداوم، دورانی که در طی آن خطوط اساسی اقتصاد تغییر چندانی نکرد، حتی زمانی که آمریکا بسیار ثروتمندتر شد.